|
بیا تا برآریم دستی زدل که نتوان برآورد فردا زگل
همه طاعت آرند و مسکین نیاز بیا تا به درگاه مسکین نواز
چوشاخ برهنه برآریم دست که بی برگ ازین بیش نتوان نشست
گناه آید از بنده خاکسار به امید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پرورده ایم به انعام و لطف تو خو کرده ایم
عزیزی و خواری تو بخشی و بس عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن به ذل گنه شرمسارم مکن
گرم بر سر افتد زتو سایه ای سپهرم بود کهترین پایه ای
دعائیه لطیف و بوستانی سعدی علیه الرحمه.
برگرفته از کتاب ((دفترپارسی نیایش))اثر دکتر عبدالکریم سروش 
عبدالحسین دیانی
|